محل تبلیغات شما

قبل تر ها که جوون تر بودم تصورم این بود  که می شد با کلمات و حرف ها دیگران رو متوجه خیلی چیزها کرد  اگر این اتفاق نمی افتاد فکر می کردمک که کم کاری یا نقص یا اشتباهی از طرف من بوده  و مستمع بی گناه هست.تصورم این بو.د که اون چیزهایی رو که من با روحم لمس کردم رو با کلمات میشه به دیگران متقل کرد

نشد و در این بین کلمات بیگناه بودن ، حتی اون آدم ها هم بی گناه بودن  کلمات فقط یک سری آوا و اصوات بودن که سکوت رو می شکستن ولی اون آدم ها انقدر درونشون از تهی بودن پر بود که هیچ شکستنی آرامششون رو بهم نمی ریخت ضرب کلمات من روی روح یا گوش آدم ها مثل کشیدن آرشه  روی یک ویلون بدون سیم بود خوب طبیعی هست که هرچقدر هم استادانه نواخت باز هم کاری نمیشه کرد

وای که چقدر حرص میخوردم چقدر خودم رو محکوم می کردم و چقدر امید می بستم که شاید از راهی دبگر می توانم برای کسی کاری بکنم . فکر میکردم با این طوفان درونم میتوانم جایی را بهم بریزیم یا کسی را آشفته کنم.

بعدها با خوندن این شعر از حافظ شیرازی که

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض /  ورنه هر سنگ گلی لولو مرجان نشود

بهتر به این نتیجه رسیدم که زبور عشق نوازی نه کار هر مرغ است و دم من احیا کننده ی این مرده های متحرک نیست . مرده هایی که با چشم های باز کور هستن و خیلی چیزها رو نه میبینن و نه توجهی دارن فهمیدم که برای فهمیدن هزار آیت و نشانه قبل تر از من سر راهشون قرار گرفته ولی تصمیمی برای فهمیدن نداشتن و از کنارش به راحتی رد شدن

فهمیدم که نباید از کوشش دست کشید ولی نباید دل به ناامیدی و ناراحتی سپرد باید زندگی کرد شاید بعدتر کسی فهمید

تاثیر حقیقت بر واقعیت

شعر خوانی ، شعر فهمی

لذت نبردن از دنیا

رو ,کلمات ,ها ,تر ,هم ,کسی ,آدم ها ,خیلی چیزها ,با کلمات ,بی گناه ,برای فهمیدن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها